مدح و ولادت امیرالمؤمنین علی علیهالسلام
کیست که در مدحش از، شعر کمر بشکند کیست که جبریلِ عشق آمده پَر بشکند کیست که بـازار او بـزم شکر بشکند لحـظۀ تحـویل اوست دور قـمر بشکند هـیج تـعجـب مکن کـعـبـه اگر بشـکـند آمـده خـاک نـجـف قـیـمـتِ زر بشکـند حرف غزل را مزن، بحر مطنطن بخوان جان رجز را بکش، شعر مدون بخوان مدح عـلی را فقط از لب دشمن بخوان حیرت مردان ببین وصف تهمتن بخوان مرکب طفلش بگو مردِ یَل افکن بخوان شاه به کوی گـداش تـاج به سر بشکند بر در حیدرِ بکوب یکسره هِی در بکوب بر روی این آستان عشق کن و سر بکوب حلـقۀ این در بگـیر مثل پیـمـبر بکوب نـام عـلـی را به دل با قـلـم زر بکـوب بر روی دُر نجف، حضرت حیدر بکوب فاطمه گـفـته است تا چـشم نظر بشکند ضربۀ شمـشیر کـیست بر تن بسیارها چـرخـش تـیـغِ دو دَم کرده تـلـنـبـارهـا وقـت فـرار اسـت وای، آمـده کـرارها لشکری از عمرو عاص لشکر سرداها رفت و بجا مانده است از همه شلوارها زیـر قـدم هـای او کـوه و کـمـر بشکـند آی جـماعـت نظر بر در خـیـبـر کـنـید ضرب یـدالله را خـورده و از بَـر کنید ضـربـۀ عـبـاس را چـنـد بـرابـر کـنـید یا که همه خـویش را بـنـدۀ قـنـبر کـنید یا که همه در روید مقـنعـه بر سر کنید قبل رجز خوانیاش هرچه سپر بشکند از ازل آوازهاش از همه دوران گذشت بر لب نوح آمد و نوح زِ طوفان گذشت گفت علی یوسف و از شب زندان گذشت کرد توسل به او محـنت کنعـان گذشت جان پیمبر شد و آمد و از جان گذشت دوش نـبی رفت تا، بت به تبـر بشکند گاه نشسته است با میـثم خـرما فـروش گاه شده چاه کَن برزگری سخت کوش گاه کـشد نیمهشب بارِ یتیـمان به دوش بارِ زنی میکشد طعـنۀ او هم به گوش این که فقط با نمک نان جوین کرده نوش فاطمه از گـریهاش وقت سحـر بشکـند |